امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

غذاخوردن امیرعباس😘

دوشنبه ۲۷ آبان ماه آغاز ۶ ماهگی و شروعِ غذاخوردن امیرعباس جان😊 اولین غذا: فرنی با آرد برنج ( که از دو روز قبلش با خرده برنج بومی درست کردم) و شیر مادر.😁 زحمت دادنش به امیرعباس رو هم ساره جون کشید.😘 آخه خیلی وقت بود منتظر این لحظه بود و هر روز دوست داره این کار رو خودش بکنه. هر بار با بسم الله دهنش رو باز میکنه و میخوره و بعد با الحمدلله اون قاشق تموم میشه. روز اول یه قاشق چایخوری بهت دادم. دیروز دو تا و امروز ۳ تا. خداروشکر انگار دوست داری.😍😍😍   ...
29 آبان 1398

پنج ماهگیت مبارک پسرکم😙

عزیزکم پنج ماهگیت مبارک👏👏👏 چقدر زود پنج ماه گذشت و چقدر زود به نیم سالگی ات نزدیک می شویم😊 بلند برایمان می خندی.🤣 وقتی صدایمان را می شنوی مخصوصا صدای ساره را، ه طرف صدا برمی گردی حتی اگر بالای سرت باشیم سرت را به طرف بالا میچرخانی و نگاه میکنی.😉 از دیدن تصویر خودت در آینه کلی لذت میبری و ذوق میکنی. صورتت را که میشویم می خندی.😘 میتونی دمر بیفتی اما خیلی انگار علاقه ای نداری و در این ماه دو سه بار بیشتر دمر نیفتاده ای.😁 قبلا روی پایت نمی ایستادگی اما یک هفته ای میشه که وقتی میگیریمت دیگه روی پات می ایستی برای چند ثانیه.😊 علاقه ی زیادی به نشستن داری و حتی برای چند ثانیه هم بدون کمک می نشینی.🤗 عاشق یکی از عروسکهات (...
28 آبان 1398

دَمَر افتادن امیرعباسم😘

سه شنبه ۱۴ آبان ماه ساعت ۴:۱۵ بعدازظهر شما برای اولین بار به تنهایی دمر افتادی فدای شما بشم من عزیزم😍 روی بالش گذاشتمت و رفتم دستشویی، وقتی برگشتم دیدم روی پهلو تابیدی و آخرین تلاشت برای دمر افتادن رو کردی و بدون کمک من روی شکمت خوابیدی و سرت رو بالا گرفتی.🤗 بهت تبریک میگم عزیز دلم. اینقدر ذوق کردم و قربون صدقه ات رفتم که نگو.😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘   ...
28 آبان 1398

۴ماهگیت مبارک عزیزم😘😘😘

عزیزکم سلام یک ماه دیگر هم گذشت و شما ۴ ماهه شدی.👏 4ماهگیت مبارک عزیزم😍😍😍 دو سه روزیست یاد گرفته ای با دستات چیزها رو بگیری البته خیلی نگه نمی داری در حد دو سه دقیقه هست اما محکم می گیری.😊 دستات رو بیشتر وقتها جلوی چشمات گرفتی و بهش نگاه می کنی، یعنی خیره میشی به دستات و اونها رو برانداز می کنی. یاد گرفتی دستات رو توی دهنت می کنی. اکثر اوقات هر دو تاش رو با هم و خیلی خوشمزه اونها رو میخوری😁 نگاه میکنی و می خندی. خیلی کم بلند بلند می خندی اما همیشه لبخند به لب داری. دوست داری باهات حرف بزنیم و تا از کنارت میرم نق میزنی و گریه می کنی. هنوز دمر نمی افتی البته اگه به پهلو بخوابونمت تلاش می کنی و به پشت می افتی اما خوب خیلی هم...
6 آبان 1398
1